سلسله اولیاء

ساخت وبلاگ

معيار صحّت و بطلان امورات دينيّه الهيّه اذن و اجازه است كه مايه توسّل و وجهه توجه آنست، و رسم نبود كه بدون اجازه بزرگان خبري را روايت كنند چه جاي آنكه دستگيري يا تلقين ذكر و فكر يا امر و نهي و فتوي نمايند، و نشستن در مناصب الهيّه بدون اجازه شقاوت و اضلال و ضلالت است، و سلسله اجازه مشايخ روايت و بيعت و هدايت معنعن و مسلسل است تا حضرت آدم (ع).  

و سلسله فقري حضرت حاج دكتر نورعلي تابنده ملقّب به مجذوبعليشاه به جناب حاج علي تابنده ملقّب به محبوبعليشاه به جناب حاج سلطانحسين تابنده ملقّب به رضاعليشاه ثاني به جناب حاج شيخ محمد حسن بيدختي ملقّب به صالحعليشاه به جناب حاج ملا علي ملقّب به نورعليشاه ثاني به جناب الشّهيد حاج ملاسلطان محمّد ملقّب به سلطانعليشاه مي‌رسد و آنجناب خليفه شيخ زين

الدّين حاجي آقا محمّد كاظم اصفهاني ملقّب به سعادت عليشاه، و آنجناب خليفه حاجي ميرزا زين‌العابدين آقا ميرزا كوچك شيرازي نائب الصّدر ملقّب به رحمتعليشاه، و آنجناب خليفه حاجي ميرزا زين‌العابدين شيرواني ملقّب به مستعليشاه، و آنجناب خليفه حاجي مّلا محمّد جعفر كبودرآهنگي همداني ملّقب به مجذوبعليشاه، وآنجناب خليفه شيخ محمّدحسين اصفهاني ملّقب به حسينعليشاه، و آنجناب خليفه ملاّمحمّدعلي اصفهاني ملّقب به نورعليشاه، و آنجناب خليفه سيد معصوم عليشاه، و آنجناب خليفه رضا عليشاه دكني، و قطبيّت پس از رضاعليشاه به حسين عليشاه رسيد، زيرا كه درحيات رضاعليشاه سيد معصوم عليشاه كه خليفة الخلفاء بودند در ايران و پس از ايشان نورعليشاه رحلت نمودند و خليفه نورعليشاه كه حسينعلي شاه بودند خلافت بالاستقلال رضاعليشاه يافتند، و رضاعليشاه خليفه شيخ شمس الدّين دكني، و آنجناب خليفه شيخ محمود دكني، و آنجناب خليفه ميرشاه شمس الدّين ثالث، و آنجناب خليفه ميرشاه كمال الدّين عطيةالله ثاني، و آنجناب خليفه ميرشمس‌الدّين ثاني، و آنجناب خليفه ميرشاه حبيب‌الدّين ثاني، و آنجناب خليفه ميرشاه شمس‌الدّين اول، و آنجناب خليفه ميرشاه برهان‌الدّين ثاني، و آنجناب خليفه ميرشاه كمال الدّين عطيّة الله اول، و آنجناب خليفه ميرشاه حبيب‌الدّين اول، و آنجناب خليفه ميرشاه برهان‌الدّين، و آنجناب خليفه والد خود شاه سيّدنعمةالله وليّ كرماني، و آنجناب خليفه عفيف‌الدّين شيخ عبدالله يافعي، و آنجناب خليفه شيخ صالح بربري، و آنجناب خليفه شيخ كمال‌الدّين كوفي، و آنجناب خليفه شيخ ابوالفتوح،  و آنجناب خليفه شيخ ابي‌مدين مغربي، و آنجناب خليفه شيخ ابومسعود اندلسي، و آنجناب خليفه شيخ ابوالبركات، و آنجناب خليفه شيخ ابوالفضل بغدادي، و آنجناب خليفه شيخ احمدغزالي، و آنجناب خليفه شيخ ابوبكر نسّاج، و آنجناب خليفه شيخ ابوالقاسم گوركاني، و آنجناب خليفه شيخ ابوعثمان مغربي، و آنجناب خليفه شيخ ابوعلي كاتب، و آنجناب خليفه شيخ ابوعلي رودباري، و آنجناب خليفه سيّد الطّائفه و امّ السّلاسل شيخ جنيد بغدادي، و آنجناب خليفه شيخ سَريِّ سقطي، و آنجناب خليفه شيخ معروف كرخي، و آنجناب در روايت كانَ يَأْخُذُمِنَ الصّادِقِ (ع)

 

لكن بدعوت وطريقت منصوب و امّ السّلسله است از جانب امام ثامن ضامن عليّ بن موسي الرّضا (ع)، و دربان بودن و نوشتن او بدريا و قسم دادن وخبر اُقْلُلْ مَعارِفَكَ خطاب به ايشان معروف است، و كرامات مزار ايشان بسياراست و اگرچه اول اين سلسله حضرت معروف است لكن اول اقطاب جنيد بود و اوصاف او در«روضات الجنّات» مذكور است.

و جنيد خلافت سَريّ داشت لكن معروف و سَريّ در حيات ائمّه (ع) و ظهور آنها بودند و جنيد پس از رحلت امام حسن عسكري (ع) و غيبت حيات داشت لهذا قطب ظاهر گشت، و وكلاء اربعه خلافت نداشتند بلكه سفارت بود و دستگيري نمي‌نمودند.

 و خبر كافي در عدم ورود شيئي از حجّت در جنيد پس ورود نفي آن هست، و از احتجاج معلوم مي‌شود عزل سايرين چون مميزي و هلالي و بلالي و حلاجي بلكه لعن آنها، و بدون حيّ ظاهر يُعرف طريقت بقاء نيابد، و نصّ درباره غيرجنيد و خلفاءِ او ادّعا نشده، و الآن در اصفهان هركس خواهد بحضرت قائم (ع) عريضه نويسد و حاجتي خواهد مي‌نويسد و ازعقب ديواري در آبي مخصوص اندازد كه جنيد برساند و حاجت او برآورده مي‌شود وگويند جنيد مي‌رساند. و بس است در فضل او آنكه او را دركودكي نزد معلم بردند و نزد مادر آمد و گفت من بندگي دو شخص نتوانم نمايم مرا بخدا بخش، و بهر علمي كه خواست بخواند گفت: هذا عِلْمُ الْكَسائي وَ هذا عِلْمُ سِيَبِوَيْهِ وَ هذا عِلْمُ ‏ُ‘فُلانٍ تا نزد سَريّ آوردند گفت:

 

 هذا فِقْهُ اللهِ و كرامات از آنجناب بسيار نقل نموده‌اند.

و امام آخر حضرت حجّت (ع) خليفه امام حسن عسكري (ع)، و آن حضرت خليفه امام عليّ النّقي (ع)، و آن حضرت خليفه امام محمّدتقي (ع)، و آن حضرت خليفه امام عليّ‌بن موسي الرّضا (ع)، وآن حضرت خليفه امام موسي كاظم (ع)، و آن حضرت خليفه امام جعفر صادق (ع)، و آن حضرت خليفه امام محمّد باقر (ع)، و آن حضرت خليفه سيّد سجّاد (ع)، و آن حضرت خليفه سيّدالشّهداء (ع)، و آن حضرت خليفه امام حسن (ع) مجتبي، و آن حضرت خليفه ‌شاه اولياء عليّ بن ابيطالب (ع) بود.

و اهل سنّت گويند كه آن حضرت خليفه چهارم بود و اهل تشيّع خليفه بلافصل دانند و آيه: اِنَّما وَلِيُّكُمُ الله و يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغَ وقصّه مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ و آيات و اخبار بسيار ديگر مستند نمايند كه در كتب كلاميّه مسطوراست، و آنچه راقم گويد اينست كه مقصود ما سلطنت ظاهريّه نيست و سلطنت معنويّه و طريقت در هيچ سلسله فقر از سنّي و شيعه نسبت بغير آن حضرت داده نشده و تمام را مستند به آنحضرت دانند، و نقشبنديّه به صادق (ع) رسانند و اگرچه بعض آنها گمان دارندكه از ابي‌بكر به آن حضرت رسد و اهل طريق را همين كفايت است.

و هكذا علماء منسوبند به آن حضرت علماء شيعه معلوم است، و علماء اهل سنّت نيز ابوحنيفه از حضرت صادق (ع) اخذ نموده و از معروف كرخي، و امام احمد حنبل از شافعي و شافعي از مالكي و او از ربيعه و او ازعكرمه و او از ابن عبّاس و ابن عبّاس از علي (ع).

و معلوم شدكه خليفه بايد منصوص باشد و نصّ درباره غيرعلي (ع) ابداً ادّعا نشده، و آن حضرت خليفه محمّد، بن عبدالله، بن عبدالمطلّب، بن هاشم، بن عبدمناف، بن قصي، بن كلاب، بن مرّة، بن لوي، بن غالب، بن فهر، بن مالك، بن النضر، بن كنانة، بن خزيمة، بن مدركة، بن الياس، بن نضر، بن نزار، بن معد، بن اود، بن ادر، بن اليسع، بن الهميسع، بن سلامان، بن نبت، بن حمل، بن قيدار، بن اسماعيل، بن ابراهيم، بن تارخ، بن ناحور، بن شروع، بن ارغو، بن قالج، بن عامر، بن شالح، بن ارفحشد، بن سام، بن نوح، بن لامك، بن متوشلخ، بن اخنوخ، بن بارد، بن مهلائيل، بن قينان، بن انوش، بن شيث، بن آدم (ع). و اين نسب موافق مذكور در اخبار است و بعضي رشته خلافت را نيز موافق دانسته‌اند.

و از بعض اخبار تواريخ چنان استفاده مي‌شود كه آن حضرت خليفه ابوطالب است، و آن حضرت خليفه، عبدالمطّلب خليفه، هاشم خليفه، عبدمناف خليفه، فهر خليفه، غالب خليفه لوي خليفه قصي خليفه كنانه خليفه، مدرك خليفه، الياس خليفه، مضر خليفه، نزار خليفه، معد خليفه، ‌عدنان خليفه، اود خليفه، نبت خليفه، قيدار خليفه، اسماعيل خليفه، ابراهيم خليفه، تارخ خليفه، ناحور خليفه، شارع خليفه، ارغو خليفه، قانع خليفه، عامر خليفه، ارفحشد خليفه، سام خليفه، نوح خلیفه ، لامك خليفه، متوشلخ خليفه، اخنوخ خليفه، بارد خليفه، مهلائيل خليفه، قينان خليفه، شيث خليفه، آدم (ع).

وَ في مَنْ لايَحْضُرُهُ الْفَقيهُ، قالَ النَّبيُّ (ص) اَوْحَي اللهُ اِلي آدَمَ اَنَّي اَكْرَمَتُ الْاَنبيا بِالنَّبُوَةِ ثُمَّ اَخْتَرَتُ خَلْقي وَ جَعَلْتُ خِيارَهُمُ الْاَوْصياء، ياآدمُ لابُدَّ لِكُلُّّ نَبّيٍ مِنْ وَصيٍٍّ، ياآدَمُ اَوْصِ اِلي شيثٍ وَهُوَ هِبَةُ اللهِ، وَهكَذا اَوْصي شِيْثٌ بِاَمْرٍ‌اللهِ اِلي اِبْنِهِ‌ شَبانْ،‌ وَ شَبانُ اِلي مَخَلَتْ، وَ مَخَلَتْ اِلي مَحُوقٍ، وَ مَحُوقُ اِلي غَثْميثا، وَ غَثْميثا اِلي اَخْنُوخ وَ هُوَ اِدْريس، وَ اِدْريسُ اِلي ناحورٍ، ‌وَ ناحُورُ اِلي نُوحٍ، وَ نُوح اِلي سامٍ، وَ سامُ‌ اِلي غَثاسٍ،‌ وَ غَثاسُ اِلي بَرْغيشاسا، وَ هُوَ ‌اِلي يافِثٍ، وَ هُوَ اِلي بره، وَ هُوَ اِلي جُفْنَه، وَ هُوَ اِلي عِمْرانٍ، وَ هُوَ ‌اِلي ابراهيمٍ وَ هُو اِلي اِسْماعيلٍ‌، وَ هُو ‌اِلي اسْحاقٍ، وَ هُو اِلي يَعْقُوبِ، وَ هُوَ اِلي يُوسُفَ، وَ هُوَ اِلي بِثرِيا، وَ هُوَ اِلي شُعَيْبْ، وَ هُوَ اِلي مُوسي، وَ هُوَ اِلي يُوشَعْ، وَ هُوَ اِلي داوُدْ، وَ هُوَ اِلي ‌سُلَيْمانْ، وَ هُوَ اِلي آصِفْ، وَ هُوَ اِلي زَكَريّا، وَ هُوَ اِلي عيسي، وَ هُوَ اِلي شَمْعُونَ، وَ هُوَ اِلي يَحْيي، وَ هُوَ اِلي مُنْذَرَ، وَ هُوَ اِلي سَليمَه، وَ هُوَ اِلي بَرْدَه، قالَ رَسُولُ اللهِ (ص) وَ دَفَعَها اِلَيَّ بَرده، وَ اَنَا اَدْفَعُها اِلَيْكَ ياعَليّ.

و خبر احتجاج صريح است كه ودايع انبياء (ع) نزد ابيطالب (ع) بود پس قطب او بود و تمام سلاسل منتهي بحضرت رسول شد و بعضي برده را ابوطالب دانسته‌اند.

عشق درویش (گرایش)...
ما را در سایت عشق درویش (گرایش) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ali seif aliseif121seif بازدید : 691 تاريخ : چهارشنبه 6 شهريور 1392 ساعت: 19:06